معنی یکاى پول غنا

لغت نامه دهخدا

غنا

غنا. [غ ِ] (ع اِمص) توانگری. (بحر الجواهر). توانگری و بی نیازی و دولتمندی. (غیاث اللغات). مأخوذ از غِنی ̍ عربی است که بمعنی کفایت کردن و توانگری و فراخی زندگی است. هستی. دارایی. مقابل فقر و نیستی. رجوع به غِنی ̍ شود: غنا فاضلتر که فقر، که غنا صفت باری تعالی است و فقر بر وی روا نه. (ابوسعید مهنه). درویشان به غنا رسیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272 ص 4).
تو ای توانگر حسن از غنای درویشان
خبر نداری اگر خسته اند و گر ریشند.
سعدی (طیبات).
برگذری و ننگری بازنگر که بگذرد
فقر من و غنای تو جور تو و احتمال من.
سعدی (بدایع).
|| (اِ) سرود. نغمه. دستگاه. (بحر الجواهر). مأخوذ از غِناء عربی است. آوازخوانی. موسیقی. رجوع به غَناء و غِناء شود:
نخوردی بی غنا یک جرعه باده
نه بی مطرب شدی طبعش گشاده.
نظامی.
چهارم روز مجلس تازه کردند
غناها را بلندآوازه کردند.
نظامی.
خواست تا سازد از غنا، سازی
در چنان گنبدی خوش آوازی.
نظامی.

معادل ابجد

یکاى پول غنا

1120

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری